سخنران شدم!

بالاخره با سلام و صلوات کلاس سخنرانیم تموم شد و من هم ارائه دادم.هووووورا.همین پریروز.حالا همون ردیف اول هم نشسته بودم.سر صبح که همه اومده بودن استاد اول از همه به من گفت ارائه بده.همچیییین استرس داشتم که نگو.ولی خدا رو شکر خوب بود.البته یه سری انتقادات هم بعدش بود که باید اونا رو هم مد نظر قرار بدم....این دو روز باز هم دنبال کار بودم.زنگ زدم به کاریابی خبری نبود.دو تا دفتر امور مشترکین هم کارمند می خواستن.یکیش که دور بود اون یکی هم ساعتاش بد بود.از هشت صبح تا دو بعد از ظهر بعد از ظهر هم از چهار تا هفت.حقوقشم سیصد و پنجاه تومن.!!!!هر چی بیشتر میگذره بیشتر از این مملکتی که توش هستیم نا امید میشم.نه تفریحی هست نه عشقی نه کاری...امروز صبح یه اتفاقی افتاد که خیلی ناراحتم کرد.یکی از پسرای گروه بهم توهین کرد.خیلی خیلی بد هم توهین کرد.انقدر عصبانی و ناراحت بودم که همونجا لفت دادم.خواهرم می گه باید خیلی زودتر از اینا لفت می دادی.چون واقعا ادبیاتشون به من نمی خورد و هر حرف ج ن س ی که به ذهنشون میومد راحت به هم می گفتن و می خندیدن.خدا می دونه بعد از لفت دادنم چیا پشت سرم گفتن و خندیدن اما از این ناراحتم که من که حتی یه بارم با این پسره حرف نزده بودم چجوری جرات کرده اینجوری بهم بی احترامی کنه.واقعا ناراحتم....از صبح فکرم در گیره......

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.