جامعه مرد سالار

تو حال و هوای نوشتن نیستم.ولی همینجوری میخوام یه ابراز وجودی کرده باشم....هفته پیش یه جای دیگه هم بهم ایمیل زدن که واسه مصاحبه برم...رفتم.ولی باز دیدم یه خونه است و برگشتم.خیلی دوست دارم کار کنم.ولی خب بابام ته دلمو خالی می کنه.هفته پیش هم که کلا برداشت زد تو ذوقم.گفت هر جا هم بخوای بری کار کنی من اول احسانو می فرستم بیاد اونجا رو ببینه بعد اگه اون تایید کرد می ذارم بری.خنده ام گرفت.تو فرهنگ ایرانی پسر حتی اگه بدترین کثافت کاریا رو هم بکنه باز هم پسره و حرفش خریدار داره.از این حرفش خیلی ناراحت شدم.فقط دوست دارم برم یه جایی که این آقا احسانشون که یه روزی تو سال های دور به خاطر دختری که دوستش داشت می خواست همه مونو بکشه دیگه نباشه.دیگه صداشو تو جمع برام کلفت نکنه.دوست دارم یه روز برسه که بهش بگم مردی به خرد کردن دیگران تو جمع نیست  حیوون.خلاصه که بابام انتظار داره من مربی کامپیوتر یا یه چیزی تو همین مایه ها بشم.چیزی که اصلا بهش علاقه ندارم.نه به فک زدن.نه به توی جمع بودن...دیگه این که اینم از مملکت ما.این از شرکت های خصوصی شون که همش مثل منزل شخصیه.اینم از توی خانواده که به چیزشونم حسابت نمی کنن.....واقعا آدم می مونه که چیکار کنه از بیکاری...دوست دارم یه جوری تو اجتماع باشم.ولی   به هر دری می زنم نمیشه که نمیشه.....

نظرات 1 + ارسال نظر
نیرا پنج‌شنبه 12 شهریور 1394 ساعت 21:00 http://queenira.blogsky.com

خدا رو شکر ما این یه معضل خونمون مطرح نیس...ولی خوب محدودیت های دیگه دارم !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.